تبادل لینک هوشمند برای تبادل لینک ابتدا ما را با عنوان دانشجویان روانشناسی میاندواب و آدرس student1390.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.
ما تنها بزرگ میشویم زیرا وقتی بابا میرود و برمیگردد ما خوابیدهایم، ما فراموش میكنیم بابا چه شكلی بوده است و.... به نظر شما این تقصیر كیست؟...
مرد، سرپا چای را سر میكشد و لقمهای نان و پنیر در دهان فرو میبرد و از خانه میدود بیرون تا به سرویس برسد.
سرمای هوا توی گوش و گردنش میپیچد، هوا هنوز تاریك است. لبه كتش را بالا میكشد و از همان لحظه دیواری بین او و خانه كشیده میشود تا زمانی كه دوباره به خانه برسد.
سرویس سر خیابانشان توقف میكند. چرت داخل سرویس هنوز از سرش نپریده است و تلوتلو میخورد. یقه كتش را بالا میكشد و به سمت خانه میرود. زنشبه استقبالش میآید، سلام و علیكی میكنند، كیفش را در آستانه در میگذارد و كتش را روی مبل میاندازد و جورابهایش را جلوی در دستشویی میكند و میرود تا سر و صورتی بشوید.
بچه كه از صبح پدر را ندیده است، مقابل در میایستد و نقاشیاش را میآورد و انگشتش را كه بریده است رو هوا نگه میدارد و در حالی كه گلوی خرگوشش را چسبیده، منتظر میماند.
بابایی وقتی از دستشویی بیرون میآید، بچه به پای او میچسبد و هرچیزی كه دلش میخواهد، میگوید: خرسی منو زد، دستم اوف شد، مامانی گریه كرد، من گریه كردم، مامان دستمو چسب زد. نقاشی كوه كشیدم ، رنگشم كردم. مامان منوزد، خورشید كشیدم ندیدی؟...
بابایی نهچندان خوش اخلاق بچه را كه به پایش چسبیده است، جدا میكند و او را بغل میكند. نقاشیاش را نگاه نكرده روی میز میاندازد و او را میبوسد و میگوید: بابایی خستهام. تو برو بازی كن تا من بیام.
بچه خودش را به گریه كردن میزند: بابایی منو دوست نداشت نه دیگه بازی نه دیگه من بغل... من هواپیما...
مرد به زنش تشر میزند كه بیا بچه رو بگیر دیگه. معطل بودی من بیام و اینو بندازی گردنم؟!
بچه گریه میكند و به سینه مادر مشت میكوبد و داد میزند: تو بدی من بابایی رو میخوام. برو